آنيسا آنيسا ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

پرسه

27/1/92

دختر قشنگ من ، عزيز دلم خيلي وقت بود به وبلاگت سر نزده بودم امروز اومدم يك سري عكس جديد برات بزارم و برات بگم كه چه قدر خانم شدي تو اين چند وقت عزيزم ماشاالله خيلي دختر فهميده و خوبي شدي به مامانت كمك مي كني  كلي شعر بلدي و كلي هم شيرين زبوني مي كني قربون شيرين زبونيت برم . امروز رفتي خونه مادر جون و از صبح زود بيدار شدي برات بهترين روزها رو آرزو مي كنم حالا هم مي خوام يك سري عكسهات برات تو وبلاگت بزارم . الهي مامان فدات بشه . ...
28 فروردين 1392

شيطون كوچولوي من

جيگر مامان ، خوشگل مامان ، شيطون مامان اين روزها ازت مي پرسم عرفان كو مي گي ني شت مي گم مامان كو مي گي اينا عزيزم دوست دارم كه عاشق آهنگهاي خاله ستاره اي عاشق آهنگي ملودي هستي عاشق آهنگ حنا (اندي ) هستي و وقتي تموم مي شن ناراحت مي شي .(9/12/1390)
28 مرداد 1391

يه توپ دارم قل قلي يه

سلام گل من عزيز من مي خواستم برات بنويسم كه تو در تاريخ 24/5/1391 بيست و چهارم مرداد ماه نود و يك اولين شعرت رو خوندي يه توپ دارم قل قلي يه ما شاءالله به تو عزيزم در ضمن يه سري از كلماتي كه به كار مي بري مادودي   = ماكاراني            ندودي = نخ دندون         اودودي  = ادكلون و گاهي هم استخون  عزيزم تو چه قدر ماهي مامان خدا ان شاء الله محافظ تو و همه بچه هاي گل باشه . راستي ماماني يه اتفاق مهم اينه كه تهران از تاريخ 7 شهريور تا 11 شهريور به دليل اجلاس سران جنبش عدم تعهد تعطيل هست . شايد اگه خدا بخواد بريم ماسوله باي...
28 مرداد 1391

مسافرت به چلندر

دختر قشنگم ما 21 تير ماه 91 با مامان بزرگ و بابابزرگ و خاله مينا اينا و عرفان و زن دايي رفتيم چلندر ويلاهاي مخابرات كه عمو محمد رزرو كرده بود تو از آب كه خوشت نمي اومد اما از تابي كه اونجا بود كنار ساحل خيلي خوشت مي اومد و دوست داشتي بري كنار ساحل تاب بازي كني به عرفان هم مي گفتي ايمان و به يوسف هم مي گفتي دوبس  يه روز هم رفتيم قايق سواري كه خيلي خوشت اومد عزيزم حال عكسات ان شاء الله به زوي برات مي زارم
28 مرداد 1391

بدون عنوان

عزيز مامان مي خوام يك سري خاطرات مربوط به اين سه ماه اول رو برات بنويسم 1- هفته دوم عيد رفتيم زنجان عروسي پسرعموي بابايي هوا هم خيلي سرد بود توهم غير قابل كنترل چون توخونه هاي اونجا كه همش در باز بود نمي شد تو را توخونه بند كرد شيطون خانم . 2- ارديبهشت ماه رفتيم شيراز خيلي خوش گذشت هوا هم خوب بود و توهم با ما همكاري لازم رو داشتي عزيزكم 3- آخراي ارديبهشت پريا و پرهام اومدند خونمون يك روز رفتيم سرزمين عجايب يك روز رفتيم عروسي سحر دختر دايي مامان و هفته بعدش هم رفتيم عروسي دختر خاله بابايي (هميشه به عروسي جيگر گوشه من ) 4- ماماني تازه گيا خيلي بد غذا مي خوري همه اون چيزهايي رو كه يه زماني دوست داشتي رو هم حالا ديگه دوست نداري فقط دوست ...
8 خرداد 1391

بدون عنوان

سلام گل گلي مامان اميدوارم سال 91 سال خوبي براي همه ، ما و تو باشه . ما 5 فروردين رفتيم عروس پسر عموي باباي (زنجان) تو هم حساب اونجا آتيش سوزوندي نمي شد يك لحظه يك جا بشيني و دنبال بچه ها راه مي افتادي تو حيات و كوچه و ... يكي هم بايد دنبالت مي اومد . لباست هم كه نمي گذاشتي عوض كنيم . كلا من اونجا يك هفت هشت باري مي زدم پشتت تا نفست برگرده از بس كه گريه مي كردي كه كاري به كارت نداشته باشم . قربونت برم آخه اين كارها چيه عزيزم . الان جيگر مامان كلمات رو تقريبا بلدي بگي و منظورت رو مي رسوني مي گي عروس(عروسك) - ماه - بشي(بشين) - با (باز) پا(پاشو) و...     
19 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرسه می باشد