اولین گامهای آنیسا
آنیسای عزیز دیروز تولد مامان بود و مادرجون وعمه ها و بابا بزرگ خونه ما بودند ما هم یه کیک خریدیم و یه تولد کوچولو داشتیم عسل مامان تو بهترین هدیه رو به مامان دادی و اولین قدمهات رو روز تولد مامان برداشتی و دو سه قدم به تنهایی راه رفتی . البته بگم که دیروز یعنی ٨ آذر رفتیم واکسن یکسالگی رو زدیم تو هم قهرمانانه به آمپول نگاه کردی آخ هم نگفتی . ماشاالله به جونت عزیزم امیدوارم یک هفته تا ده روز بعد که می گن علائمش رو نشون می ده اتفاق خاصی برات نیافته . بعد اومدیم خونه یک ساعتی خوابیدی بعد هم با مامان اومدی سرکار . خیلی خوش اخلاق بغل هرکی که به سمت در نزدیک تر بود می رفتی مامان روهم به طور کل فراموش کردی .عاشقتم بعد هم که اومدی پیش من با ...