بدون عنوان
سلام گل گلي مامان اميدوارم سال 91 سال خوبي براي همه ، ما و تو باشه . ما 5 فروردين رفتيم عروس پسر عموي باباي (زنجان) تو هم حساب اونجا آتيش سوزوندي نمي شد يك لحظه يك جا بشيني و دنبال بچه ها راه مي افتادي تو حيات و كوچه و ... يكي هم بايد دنبالت مي اومد . لباست هم كه نمي گذاشتي عوض كنيم . كلا من اونجا يك هفت هشت باري مي زدم پشتت تا نفست برگرده از بس كه گريه مي كردي كه كاري به كارت نداشته باشم . قربونت برم آخه اين كارها چيه عزيزم . الان جيگر مامان كلمات رو تقريبا بلدي بگي و منظورت رو مي رسوني مي گي عروس(عروسك) - ماه - بشي(بشين) - با (باز) پا(پاشو) و...